9%تخفیف

قیمت اصلی 33,000 تومان بود.قیمت فعلی 30,000 تومان است.

توضیحات

به این محصول امتیاز دهید

دانلود رمان یواشکی دوستت خواهم داشت

خلاصۀ رمان “یواشکی دوستت خواهم داشت”
به قلم: فاطمه ســــــــــودی

رمان به محض کسب مجوز چاپ از ارشاد، فایلهایش حذف خواهد شد.
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
اگه از این #مردای_قوی_خفن_و_باشخصیت که مثل کوه پشت عشقشون هستند خوشتون میاد حتما این رمان رو بخونید.

#نازنین دختر مهربان رمان، عاشق و نامزد پسرعموشه، اما دور گردون با عموی نابکار دست بدست هم می دهند تیشه به ریشه ی عشق این دو جوان میزنند.
#آریان خمارچشم و زیبارویِ لوطی صفت که دورادور و مخفیانه عاشق نازنین هستش و برای خوشبخت شدنش تمام تلاشش رو میکنه، قدم جلو میزاره و با یک خواستگاری همه رو کیش و مات میکنه.

#عاشقانه_ای زیبا و ناااااب شکل میگیره، ولی شب عروسی آریان عقب میکشه و نازنین رو اصلا قبول نمیکنه چــــــــــون…..♨️💯

رمانی رازآلود و پر از هیجان و #واقعی
#عاشقانه_همخونه_ای_کلکلی_جنجالی و طنز

 

قسمتی از رمان

ولی یه امروز رو بخودت جرات بده! یه امروز رو دوام بیار! هرطور شده باید یه امروز رو روی پا بمونی و دوام بیاری! نازی تو میتونی….. حتما میتونی….. امروز تو دشمن شاد نمیشی ….. اینو بهم قول بده… خواهش میکنم همه ی تلاشت رو بکن…..

چشمامو بستم و نفس اندوهگین و سوزانی رو فرو دادم که احساس کردم تا ریه هام سوخت.

اگه قرار بود ……. اگه بنا بود…… امروز تیروطایفه ی شمر ذی الجوشن منو ضعیف و زبون ببینن، فقط خودمو توی همین خیابونا می کشتم و خلاص که چشمشون به فروریختن و آوار شدنم نیفته!

تاکسی ایستاد و چشمم به تابلوی بالای دفترخانه عقد و ازدواج افتاد شماره ۱۸

دیگه دستام نا نداشت دستگیره ی تاکسی رو فشار بده! بیحال و با تمام زورم بازش کردم و پا به خیابون گذاشتم.

پاهامو بزور دنبال خودم میکشوندم. نای راه رفتن نداشتم.
دلم فقط مــــــــــرگ مرگ مرگ میخواست که چشمم به چشم هیچکس نیفته!

دلم مرگی آرام و بی سروصدا میخواست! دلم میخواست هرجایی که شد حتی گوشه ای از همین خیابان تمام نشدنی آرام و آهسته چشمامو ببندم و بمیرم.

بمیرم و تمام دنیا رو به کسانی بسپارم که آرزوشو داشتند! من که کلا بیخیال دنیا شده بودم.

منکه تمام آرزوهام جلوی چشمام به طوفان سپرده شده بود و حتی چشم دیدن این دنیارو هم نداشتم چه برسه به زندگی که با تمام وجودم از زندگی هم متنفر بودم!

جلوی محضر رسیدم. نگاهی به ساعتم کردم. چندبار پلک زدم تا بالاخره فهمیدم ساعت چنده!

 

  • اشتراک گذاری
4 نظر
نظرات
  • يلدا
    28 خرداد 1399 | 05:47

    این رمان خیلى قشنگه و همین طور عالى

  • ناشناس
    4 مرداد 1399 | 01:14

    چرا همه رماناتون فروشیه

  • سلما
    30 مرداد 1399 | 16:28

    عاللللییییییی

  • اریا
    14 مهر 1399 | 11:06

    عالی بود جلد دومش اسمش چیه

درباره ما
فروشگاه رمانکده زیر مجموعه سایت اصلی رمانکده با فرمت جدید بهترین رمان های آنلاین را برای شما آماده خواهد کرد و همچنین از این پس پک های فروش رمان هامون با تخفیف های بی نظیر خدمت شما عزیزان قرار خواهیم داد
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهفروشگاه رمانکده | فروش بهترین رمان های مجازیمیباشد.