دانلود رمان عروس خونبس و اجبار
عروس خونبس و اجبار…
بازهم خونبس…
باز هم اجبار پشت اجبار…
رادمان برای خونخواهی برادر دوقلویش
درست روز عدام قاتلش دست روی تک دختر حاج علی مرد معروف شهر میگذارد.. انتقام چشمانش را کور کرد غافل از اینکه از شخص اشتباهی انتقام میگیرد و دشمن کسی دیگر است… زمانی میفهمد که خیلی دیر شده. تازه متوجه میشود به تک خواهرش تجاوز شده و او بیخبر است… در این بین دختر غصه ما سختی و دردهای زیادی متحمل میشود اما؛ ظهور یک عشق میتواند تمام این سختی ها را کمرنگ کند..
#شایسته نظری
نویسنده رمانهای چاپی
عقد غیابی
شیفت شب
بغض پنهان
جدال عشق و غیرت
عشق یا انتقام(بیپناهی همراز)
اینستاگرام نویسنده
@shayesteh.nazare95
بخشی از داستان
مرتضی جواب داد:
ـ استاد حق تقدم با خانوم هاس.
صدای خندهی جمع در کوه پیچید؛ پناه صندلی کوهنودریش را محکم و کارابین را
با دقت وصل کرد. بی توجه به بقیه به سمت دیواره رفت. نگاهی به دیواره
انداخت و چهار انگشتش را به شیار های ریز کوه زد. نزدیک به دومتر بدون
استفاده از کارابین دست به سنگ بالا رفت، نوک پایش به زور در شیار های
دیواره جا می شد. بالاخره به نقطه ی مورد نظر رسید و اولین کارابین را قفل
دیوار کرد.
دختر بود؛ ولی از جسارت و بیباکی کم نداشت. یکییک دانهی خاندان مظفری.
دو برادر بزرگ تر از خودش داشت. برای دانشگاه به تهران آمده بود و در رشته
ی حسابداری درس می خواند. از آنجا که وضع مالی مناسبی داشتند پدر برایش
آپارتمان کوچکی خریده بود تا راحت باشد و از شلوغی خوابگاه نجات پیدا کند.
“شاید برای اینکه جسور و بی باک نشان می داد تقدیر برایش خواب ها دیده
بود.” سرش گرم درس و کارش بود و به شوخی و شیطنت همکلاسی وهم گروهی هایش
توجه نداشت. مغرور اما مهربان و دست و دلباز بود. بعد از تمرین مشغول جمع
کردن وسایلش شد؛ دوستش مریم خسته کنارش نشست و نفسی تازه کرد:
ـ وای دختر چه انرژی داری من نتونستم دیواره رو کامل بالا برم همش زانو هام
خالی می کنه. الانم انگار حالم بده!
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.