توضیحات
دانلود رمان خیالت رفتنی نیست
داستانی که در زمان حال و گذشته ست. قصه ی لیلی و حامد که عاشقانه همدیگه رو دوست دارند اما یه اتفاقاتی می افته که چند روز مونده به عروسی لیلی مراسم رو به هم میزنه و حالا پس از سال ها دوباره این دو باهم روبه رو میشن اما…
بخشی از داستان
به اتاقمان رفتم و در را به هم کوبیدم. دیگر طاقت نداشتم و جانم به لبم رسیده بود؛ از شدت حرص نفس هایم تند شده بود.
با یک تصمیم، سریع چمدانم را از زیر تخت بیرون آوردم.
در کمدم را باز کردم و لباس هایم را بدون تا کردن و نامنظم درون چمدان نسبتاً بزرگم با حرص و بغضی که سعی داشتم نشکند، پرت کردم.
پالتوی مشکی ام را پوشیدم و کاپشن نفس را با وجود مقاومت و لجبازی اش بر او پوشاندم.
-إ بپوش دیگه نفس؛ حوصله ندارما.